در بخشی از کتاب آمده است:
صدای قلبت زودتر از خودت به سر قرار عاشقانهات میرسد.
آنقدر در طول چند سال گذشته از آن اتاقک زرد به دفتر روزنامه زنگ زدهای که به دیدنش، انگار خود داریوش را میبینی و صدای شعر خواندنش را میشنوی. محل قرارت بیحضور یار و در انتظار شنیدن صدای دلدار، سرد و دلگیر است.
دیروز که بهتون گفتم خانوم، به این زودی نگاتیو نمیفرسته.
تلفن قطع شده، اما هنوز گوشی دستت است. اتاقک نجواهایت ساکت است.
همۀ صداهای دنیا خفه شدهاند، انگار.
فقط صدای شیرین داریوش است که بلند میشود.
مرغِ باغ ملکوتم…
گوشی را محکمتر به گوش میچسبانی. صدا از گوشی نیست، از اتاقک نیست. صدای داریوش انگار در کل کوچه و محله پیچیده است.
مُشتی به تلفن میزنی و صدای افتادن سکهای چون صدای انفجار در مغزت میپیچد. تا به خودت بیایی، به صدای سکۀ دیگر که پیاپی به شیشه زده میشود، از جا میپری. دو نفر به انتظار ایستادهاند. اتاقک وعدهگاهت دیگر جای ماندن نیست.
گلهای چادرت را به پای قاب عکس مردت میریزی و گردوخاک شیشهاش را میگیری. داریوش بوی گل میگیرد و چادرت بوی داریوش.
نویسنده |
مریم بصیری |
---|---|
نوبت چاپ |
نخست |
قطع |
رقعی |
تعداد صفحه |
332 |
سال چاپ |
1401 |
100,000 تومان
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.